یه از این به بعدِ دیگه

ساخت وبلاگ
یه استادی عکس خودش و خانومش رو گذاشته بود،دیدم یکی (که هر دو رو میشناخت) کامنت گذاشته: کاش بچه داشتید. این همه عشق حیف نیست آخه..یه جا دیگه هم دیدم یکی گفته بود کهاکثر اونایی که (سلامت روان دارن، رشد کرده هستن، یا مثل نمونه بالا عشق هست بینشون) خوبه که بچه دار بشن، ولی میگن نمیخوایم،اونایی که صلاحیتش رو ندارن، ماشاالله سالی یکی عرضه میکنن. یه از این به بعدِ دیگه...
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 13:37

"Talking To My Angel"لینک به صفحه هنرمند تصویر بالا .یه ویدئویی دیدم، وسطش پسره راجع به یه مسئله ای گریه اش میگیره،یکی این کامنت سمی رو گذاشته بود:.He’s not a man. He cries in a pink shirt. یه از این به بعدِ دیگه...
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 13:37

"They don’t miss out on anything..They get so much done..That’s what I want.".Link to this episode of Meditative Story podcastاین قسمت خیلی چیزا گفته شد که توصیفِ دقیقی از وضعیتم بود،خودم نمی‎تونستم بیان کنم، ولی این خانومه در قالبِ کلمات گفت. اولیش هم همین بالایی بود..داره انم میگیره ازکارهایی که باید انجام میشد، ولی نشد،کارهایی که الآن میشه انجام بدم، ولی نمیدم،و کارهایی که در آینده پیش میاد برای انجام دادن.وترس؛."The fear of missing out."..لینک به صفحه هنرمند تصویر بالا.با این آقاهه توی تصویر همذات پنداری کردم، (کلا من هر چی تصویر میذارم اینجا، الکی نمیذارم. یه چی داره که میذارم)اتاقم الآن تقریبا مثل تصویره،ولی بیشتر از اتاقم،درونم،که دیگه اصلا جا نداره انگار واسه پرشدن.یه فیلم کوتاهی داشتم میدیدم،آقاهه (مصطفی ملکیان) میگفت:دو نوع انفجار داریم؛یکی انفجارِ بیرونی، (که یهو بدجور قاطی میکنی، یا دلو میزنی به دریا، یه کاری میکنی، یه حرفی میزنی و چیزای اینطوری)یکی هم انفجارِ درونی. (که این آثارش خیلی از بیرون واضح نیست، ولی به مراتب مخرب تره. از درون می پوکی)حس میکنم به مرز انفجار درونی رسیدم؛میخوام برم تا 40 روز انفرادی،البته من همیشه انفرادی بودم؛."I never want to be trapped in a house like she is ,.staying in the same place, doing the same thing..I know life can be so much more than this.".بعد از چهل روز هم، وضعیت همچنان مثل قبل میمونه:."It’s isolation, work, isolation, work, isolation..Her world is so small"..ولی خب. کاریه که از دستم برمیاد و شرایط نمیذاره بیشتر از این باشه.حداقل یه کم پاکسازی کنم درونو، دوباره برگردم بتونم با انرژی تر حرکت کنم.کاش میشد این چهل روز برم توی ی یه از این به بعدِ دیگه...
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 13:37